کتاب آخرین راز شاد زیستنو تموم کردم . چقدر خوب بود
انگار تازه دارم خودمو میشناسم
اینکه چرا از مشاوره رفتن خوشم میاد .
چون تنها جاییه ک فقط من حرف میزنم . راجب خودم .
بحث فقط راجب منه .
توجه ی نفر کامل به منه .
چقدر محتاج این توجه بودم نمیدونستم .
حس میکنمش . اون دختر کوچولوی بی پناه درونمو .
ک آروم و سر ب زیر نشسته ی گوشه .
زانوهاشو بغل کرده .
ک خعلی نادیده ش گرفتم
ی وقتایی لجباز میشه .
یه وقتایی حسود .
ک توجه ها رو ب خودش جلب کنه
ولی ماسک "بقیه برام مهم نیستن " و زده .
دختر کوچولویی ک مهربونه .
احساساتیه .
ولی انقدر بروزشون نداده ک حتی خونواده ش نمیشناسنش .
انقدر نگفته همه چیو .
انقدر ظاهر سازی کرده ک حس دو رویی داره .
دختری ک از کمک کردن ب بقیه لذت میبره .
شاید اینم بخاطر جلب توجهه .
جلب محبت .
علت اینکه انقدر ب اینجا وابسته شدمم همینه .
تنها جاییه ک میتونم همش از خودم حرف بزنم .
همیشه ب خاطر اینکه انگ خودشیفتگی نخورم از خودم نمیگفتم
چون فک میکردم بی ادبیه از خودم بگم
انقدر نگفتم ک دیگ راحت نیس برام گفتن از خودم
همیشه گوش بودم برا شنیدن .
در همین حد ک میتونستم ب بقیه کمک کنم خوشحال میشدم
در همین حد ک میگفتن چ خوب ک می تونیم باهات حرف بزنیم
در همین حد بهم توجه میشد و دوس داشتم .
اون دختر کوچولو وقتی بچه تر بود خعلی شجاع بود .
خیلی بلبل زبون بود . سوگولی باباش بود .
بی منت به همه عشق میورزید
هیچ کینه ای .
هیچ حسادتی .
شاااد و آزاد و رها .
مثه ی پرنده .
دوستای زیادی داشت .
از حرف زدن تو جمع نمی ترسید .
همه دوسش داشتن .
ولی نمیدونم چی شد ک اینجوری شد .
کمبودی تو خانواده نداشت .
چرا این ماسک بیخیالی و بی حسی نسبت ب دنیا رو زده ؟
دختری ک پر از سرزندگی بود ؟
چرا الان انقدر از قضاوت بقیه میترسه ؟
از طرد شدن میترسه ؟
از گفتن حرفاش و نادیده گرفته شدن .
از رنگ شاد پوشیدن و اینکه نکنه بقیه فک کنن واس جلب توجهه
از چیزایی ک قبلا حتی بهشون فک نمیکرد
و الان باش دغدغه شدن .
تشنه ی جمله س .
ک مامانش بگه ازش راضیه .
دختری ک همیشه سعی کرده دختر خوبی باشه .
حتی اگ کسی متوجه نشه .
نمیدونم چرا . چی شد . نمیخاستم اصن اینا رو پست کنم .
حس میکنم اینجا انگار از بیرون با خود درونم حرف میزنم
شاید کم کم بتونم باهاش آشتی کنم
بهش بفهمونم ک تا حالا بهترین بوده .
دیگ لازم نیس خودشو سرزنش کنه .
ک اشتباه نکرده
بفهمونم ک دوسش دارم . همینجوری ک هست
ک تموم کنه این توقعاتو از خودش .
ک ارزشمنده . بیشتر از همه برام .
ک با استعداده . باهوشه . همیشه بیشترین تلاششو کرده .
فقط باید خودشو باور داشته باشه
ک دیگاز هیچی نترسه .
پ.ن : چقدددددر بعد نوشتن این پست حالم خوبه :)
الحمدلله :)))
یکم غیبت بعد از مهمونی بکنم دلم حال بیاد ^_^
ک ,ب ,بقیه ,انقدر ,حرف ,ی ,از خودم ,میترسه ؟ از ,اون دختر ,بفهمونم ک ,جاییه ک
درباره این سایت